خب یکشنبه حالمان بد شد رفتیم خانه ،
خداروشکر امیری تشکیل نشد ولی گفتار گفته غیبتاش زیاده :/
اووم این مدت با هم شهری جان صمیمی شدیم :/
2 تا انیمه دیدم مینیون و 6 ابر قهرمان عالی بودن
ی سریال چرت کره ای هم میبیم
رولت خامه و یک عدد کیک هم درس کردیم
1 ساعت هم درس خوندیم :/
باید برنامه ریزی کنم واسه درسا ....خییییلی عقبم ...
کاش جور شه آخر هفته آینده برم تهران ._.
ظهر رفتم کلاس با استاد صحبت کردم واسه هفته آینده نرم قبول کرد
احتمالا 26 برم تهرون
3 شنبه ایشالله میریم خونه
کاش وقت شه برم اون بارونی و کیف بخرم ._.
دیروز واسه همشهری شام پخیدم کلی تشکر کرد و پست گذاشت ...
صبح کلاس دارم فعلا نخوابیدم :/
امروز اینساید اوت دیدم جالب بود
ویس گفتار هم گوش نمودیم
و شام پختیم این بود امروز ما
امتحان آناتومی داغون دادم ...
3 تا کیک درس کردم واسه بازارچه همه خوششون اومد ....ولی پدرم در اومد -_-
همشهری جان سفارش کیک تولد داده واسه دوستش..نمیدونم وقت میکنم یا نه
یکشنبه امین ناهار دعوتم کرد...رفتیم کباب خوردیم بعد خونه اش نشونم داد ..پریشب گفت دلش واسم تنگ شده بود...ولی چرررت میگه -_-
هووووووووووم
حالم خوب نیس...سرما خوردم..امروز 2 ساعت طول کشید تا سوپ درس کردم ..
همه رفتن خونه...
امروز امتحان اختلالات دادم وقت نکردم مرور کنم ،همه یادم رفته بودن!خوب نبود در کل !
دیروز بعد کلاس زبان علی اومد دنبالمون رسوندمون خوابگاه..
جمعه باید واسه بازارچه خیریه کیک و حلوا هویج بپزم ، باید 5شنبه برم خرید-_-
امشب باید آناتومی بخونم فردا با سحر مرور کنم -_- زبان هم همینطور باید بخونم ..
ظهری ک تو سرویس بودم امین دیدم با فرشاد بود عقب هم فک کنم ی نفر نشسته بود نمیدونم دختر بود؟ پیرهنی که واسش خریدم پوشیده بود
عکسام بالاخررره فاطی تحویل گرفت ^_^ کاش امشب مهدی برام بفرسته
خدایا حواست بهم هست؟
دوشنبه عین خرا ب امین پی ام دادم دلم برات تنگ شده :( فقط 20 روز تونستم تحمل کنم..فقط 20 روز...البته تقصر اون بیشه تک شیر هم بود :/ با اون رفتار مسخرش..دلم میخواست بمیرم ...کلی گریه کردم...
دوس دارم ی روز کامل باهم بگذرونیم...قبلا بهش گفتم..گفت نمیتونم همچین ظلمی بهت کنم...
یعنی قبول میکنه؟
هفته آینده 3 تا امتحان دارم + امتحان ترم زبان :/ خدا بهم رحم کنه...
امشب باید آناتومی بخونم...