امروز امتحان اختلالات دادم وقت نکردم مرور کنم ،همه یادم رفته بودن!خوب نبود در کل !
دیروز بعد کلاس زبان علی اومد دنبالمون رسوندمون خوابگاه..
جمعه باید واسه بازارچه خیریه کیک و حلوا هویج بپزم ، باید 5شنبه برم خرید-_-
امشب باید آناتومی بخونم فردا با سحر مرور کنم -_- زبان هم همینطور باید بخونم ..
ظهری ک تو سرویس بودم امین دیدم با فرشاد بود عقب هم فک کنم ی نفر نشسته بود نمیدونم دختر بود؟ پیرهنی که واسش خریدم پوشیده بود
عکسام بالاخررره فاطی تحویل گرفت ^_^ کاش امشب مهدی برام بفرسته
خدایا حواست بهم هست؟
دوشنبه عین خرا ب امین پی ام دادم دلم برات تنگ شده :( فقط 20 روز تونستم تحمل کنم..فقط 20 روز...البته تقصر اون بیشه تک شیر هم بود :/ با اون رفتار مسخرش..دلم میخواست بمیرم ...کلی گریه کردم...
دوس دارم ی روز کامل باهم بگذرونیم...قبلا بهش گفتم..گفت نمیتونم همچین ظلمی بهت کنم...
یعنی قبول میکنه؟
هفته آینده 3 تا امتحان دارم + امتحان ترم زبان :/ خدا بهم رحم کنه...
امشب باید آناتومی بخونم...
این روزام خیلی مسخره میگذره..بیهوده..بی هدف...
کاش ی تغییر بزرگ ایجاد شه...
واقعا حالم از یونی بهم میخوره..
خب امروز هم کلا ب بطالت گذشت هیچ کار مفیدی نکردم
دیشب با علی حرفیدم..گفت رابطمون 3 مرحله داشته مرحله اولش ک واسه کنکور بهم مشاوره میداد گاهی دردل میکردیم مرحله دوم کنکور رفت کنار عاشق شدن من و...مرحله سوم وقتی اون افسرده بوده و دارو میخورده و ی سری حرفای احساسی بهم میگفت
گفت الانم ک مث 2 تا ادم عادی میحرفیم ..گفت وقتی اومدم تهران بهش زنگ بزنم بریم بیرون و عکس بگیریم کلی خوش بگذروونیم مث 2 تا دوست خوب
وقتی میخواست بخوابه گفت ببخشید خوابم میاد و شب بخیر گفت برعکسس قبلا...
مکالمه خوبی بود .
دیشب باز گریه کردم...
فردا میرم اهواز کلی کار دارم..
خب امروز حلوا نذری پختم...دیگه؟ هیچی فققط همین واقعا خسته نباشم -_-
فردا نمیرم -_- میخوام پس فردا برم اگه جور شه...چون خوابگاه کسی نیس دلم میگیره
هنوزم هیچی نخوندم :/ باید امشب یکم بخونم :/
این فیلم تو خونه منی رو هم میخوام ببینم
امرووووووز علی پی ام داد !! پرسید نامزد کردم گفت خواب دیده :))) گفت که چندین و چند بار اومده عکسام دیده و دیگه لازم نیس که از زیبایی هام بگه..آخرم گفت فعلا خدافظ ادامه بده منم ادامه میدم نمیدونم منظورش چی بود :/
چرا هر وقت دلش میخواد میاد سراغم؟