یعنی از این بدتر میشد ؟؟؟
جلو چشما من اومده در واسه اون دختره زشتو باز میکنه برسونتش خوابگاه ..بعد من با آژانس...تا حالا چند بار من رسوندی...
روز مسخره ای بود...
جمعه واسه امین کیک پخیدم همونجور ک دوس داشت. حلوا هویج هم پخیدم ولی نیومد گفت مامان بزرگش سکته کرده امروز هم خیلی گرفتاره حس و حال هیچی رو نداره
دلم خیلی خیییییییییییلی تنگ شده خیلی...6 ماه درس حسابی با هم حرف نزدیم...بیرون نرفتیم...کاش امید داشتم که درس میشه همه چی...
اما هیچ امیدی نیس...هیچی...نمیدونم باید چیکار کنم امین دوس نداشته باشم...
کلاس امروز نرفتم شد 3 جلسه غیبت..
4 شنبه ایشالله میرم خونه...
جمعه واسه امین کیک درستیدم رفتیم بیرون یکم تاب خوردیم کلی اذیت کردیم همدیگرو برگشتیم
م میگفت حتما حسودیش شده :/
فردا آنا دارم فقط ی صفحه تونستم بخونم تازه فردا زبان هم دارم
دلم واسه امین تنگولیده -_- کاش مث قبلا میشد ._.
خدایا میشه ی کاری کنی همه چی درس شه ._.
حال این روزام حال خوبی نیست..
چند روزه الکی پژمرده شدم..نمیدونم بخاطر حرفا امین یا میم !
گفت بریم شام فقط ب خاطر دوستش..گفت هستی از همه دوستات خوشکلتره..دیشب پی ام داد جوابش ندادم -_- امروز تو یونی دیدمش
قرار بود امروز با میم برم بیرون ک نرفتم...گرفتم خوابیدم..
کلاس زبانم شروع شده دوس دارم هم استاد هم کلاس..ولی جلسه اول هنگ بودم
کلاسام هم فعلا غیبت نداشتم ولی هنوز شروع نکردم -_-باید امشب بخونم
دیشب تو خوابگاه کیک درس کردم خراب شد انداختم دور ..حالا رفتم یکی دیگه گرفتم دوباره درس کنم -_-
امروز اومدم اهواز ، وسیله هام خوابگاه گذاشتم اما چون کلید کمدم نیس فعلا مرتبشون نکردم اتاق خوبی ب نظرمیومد امیدوارم هم اتاقیام خوب باشن
کفشام جا موندن
چون هیچکدوم دوستان نبودن خوابگاه نموندم -_-
کیک و بیسکویت میم فک کنم داغون شدن -_-حتی نیگا کیک نکردم ببینم چی شده -_-
از ساعت 9 تا 2 فقط وسیله جمع کردم -_- دیشب هم تا ساعت 1 کیک پخیدم ._.
شنبه باید برم کلاس .درسامم همون روز بخونم یعنی هر روز باید حداقل یه ساعت بخونم
ف دیروز اس داد چرت میگفت بهش گفتم ک جوابم منفیست
خیلی خستم..
کاش خراب نشده باشن ._.
امیدوارم امسال ی پاییز خوب و شاد داشته باشم