امروز امتحان اختلالات دادم وقت نکردم مرور کنم ،همه یادم رفته بودن!خوب نبود در کل !
دیروز بعد کلاس زبان علی اومد دنبالمون رسوندمون خوابگاه..
جمعه باید واسه بازارچه خیریه کیک و حلوا هویج بپزم ، باید 5شنبه برم خرید-_-
امشب باید آناتومی بخونم فردا با سحر مرور کنم -_- زبان هم همینطور باید بخونم ..
ظهری ک تو سرویس بودم امین دیدم با فرشاد بود عقب هم فک کنم ی نفر نشسته بود نمیدونم دختر بود؟ پیرهنی که واسش خریدم پوشیده بود
عکسام بالاخررره فاطی تحویل گرفت ^_^ کاش امشب مهدی برام بفرسته
خدایا حواست بهم هست؟