-دیشب واسه ع تو فیس بوق پیام گذاشتمتا ساعت 2 هم بیدار بودم !
گفت اگه خوب بخونی 100 درصد قبول میشی و ی چیزا دیگه
امروز 1 ساعت زیست 2 ساعت فیزیک و 2ساعت شیمی خواندم قرار بود برک کلاس ک کنسل شد به جاش با مامی رفتم خرید خواستم درخت کاج بگبرم 70 تومن بود گفتیم بی خی واسه ی شب ارزش ندارهخریدم ی عدد تونیک با ی عدد شلوارک بود پس فردا تولد مامیه
اممم دیگه حرفی نیس.فقط دلم میخواد با ع چت کنم کاش میشد.
اعتراف میکنم بهش وابسته شدم
خدایا شکرت.
امشب سه شنبه !
من نیمه خسته از کلاس فیزیک !
قیافه من الان اینجوری گفت زهرا استثناییه بود !این ک استثنایی بود شهید بهشتی قبول شد حالا من ک هیچی نیستم دیر هم شروع کردم ادعای دانشگاه تهران دارم پس یعنی هیچی !
این دختر اثراتش بعد اینکه رفته دانشگاه هم منو ول نمیکنه !لعنت ب تو !
بهش نشون میدم !
امروز 1.30 زیستو1.30 دینی و 2 ساعت شیمی و 1.30 فیزیک !
از برنامم عقب افتادم باید تغییرش بدم !
دیروز 1و30 زیست و 1.30 دینی خوندم
یکشنبه 1.30 زیست و 1و30 دینی فکر کنم !2و30 شیمی !یعد هم 1و30 کلاس شیمی ! شب هم خونه مادرجون.
هوووم دلم میخواد با ع حرف بزنم یعنی نیاز دارم که باهاش حرف بزنم ولی میترسم اونم ناامیدم کنه یا زیادی پررویی باشه.
باید تلاشمو بیشتر کنم.
هیچی دیگه !مینا زنگ زده بود زهرا هم اس ج ندادم !حوصله هیچکسو ندارم !همشون آشغالن !برن گم شن !
5 شنبه عصر اگه کلاس نداشتم میخوام برم درخت کریسمس بگیرم جمعه هم مامان گیر داده باز بریم بیرون.!
نمیدونم !خدایا خودت کمکم کن کم نیارم و تصمیم درستی بگیرم !
خوب جمعه رفتم آزمون و بدترین آزمون ِ عمرمو دادم 4000شدم لازم بود این تحقیر و حرفای ع برای تغییر !برای اینکه آزمون بعد کارناممو نشونش بدم بگم پبشرفتو نگاه...فقط خداکنه ایتدفه کم نیارم دوباره وسط راه نگم بی خیال !حالم گرفته :(آخه باز ی سوتی دادم من تمام این مدت گاد رو به جای آ با اُ مینوشتم خیلی ضابعست..جمعه بعد آزمون رفتم کوه با خاله حرف زدم عکس گرفتم بعد هم آمدیم خانه.حال ِ بدم از دیروز شد.امروز 2ساعت زیست.1 ساعت زبان.1و30 فیزیک و 1 ساعت هم دینی خوندم شیمی رو نخوندم حوصله نداشتم دیگه واسه روز اول خوب بود شب هم با کمک خواهر کلم پلو درس کردیم خوب بود جذیدا به آشپزی علاقه مند شدم دیشب با یکی از دوستای ع چتیدم اونم از عکسم خوشش اومده بود !ولی من توجه ع رو میخوام نه هیچ کی دیگه امشب دیدم ج آف رو داده بود من چون دوست دارم اون حرفارو بهت گفتم !چون دوست دارم !حتما فکر میکنه پدرمه !چقدر فرق داره دوس داشتن از نظر من با اون.شب هم کفش های آبنباتی رو خوندم !هنوز تموم نشده !همش میخوام کتاب سفارش یدم یادم میره.
+من فوق العاده ام برین گم شین !
دلم برا وب قبلی یکم تنگیده
آقا چهارشنبه رفته پیش ی عدد مشاور بعد بهم گفت تو خیلی باهوشی و استعدادی تازه اعتماد به نفست هم زیاده آخه با بعضی حرفاش مخالفت میکردمبــله یه همچین آدمیم من
هیچی دیگه دیروز هم هیچی نخوندیم شب هم رفتم مکالمه هایی رو که از روز اول با ع داشتم خوندم من اگه به حرفاش گوش کرده بودم الان تهران دانشجو بودم :( ولی خو احمقم دیگه.چتایی که در مورد کنکور نبود خیلی باحال بود
بعضی از رفتارامون شبیه همه.الان دیگه ع یه جوری شده ولی اون اوایل ی جور دیگه بود چقدر جور در جور شد دیشب هم براش آف گذاشتم معذرت خواهی کردم.صبح که هیچی نخوندم رفتم حمام بعد هم یکم با مادر حرفیدم که برام دبیر بگیره نا آدم شم بعد هم کباب شامی درست کردم
سرآشپز شدیم دیگه !بعد قرار بود ظهر برم کلاس فیزیک که کنسل شد اومدیم کنکور 92 رو به سلامتی ثبت نام کردیم بعد هم رفتیم فیس بوق
بعد هم شکلات داغ درست کردم النم اینجام.فردا هم آزمون خیلی شیک قراره برم خراب کنم !آزمون ُباید برم !