خب امروز هم کلا ب بطالت گذشت هیچ کار مفیدی نکردم
دیشب با علی حرفیدم..گفت رابطمون 3 مرحله داشته مرحله اولش ک واسه کنکور بهم مشاوره میداد گاهی دردل میکردیم مرحله دوم کنکور رفت کنار عاشق شدن من و...مرحله سوم وقتی اون افسرده بوده و دارو میخورده و ی سری حرفای احساسی بهم میگفت
گفت الانم ک مث 2 تا ادم عادی میحرفیم ..گفت وقتی اومدم تهران بهش زنگ بزنم بریم بیرون و عکس بگیریم کلی خوش بگذروونیم مث 2 تا دوست خوب
وقتی میخواست بخوابه گفت ببخشید خوابم میاد و شب بخیر گفت برعکسس قبلا...
مکالمه خوبی بود .
دیشب باز گریه کردم...
فردا میرم اهواز کلی کار دارم..