اردی بهشت ِمن

خدایا بگیر از من ، هر آنچه تو را از من میگیرد :)

اردی بهشت ِمن

خدایا بگیر از من ، هر آنچه تو را از من میگیرد :)

:)

احساس عجیبی دارم،

حس ناشناخته ای رو قلبم فشار میاره

کاش میشد اون چیزی را که تو دلم حس میکردم به زبون بیارم!

گاهی دلت میخواد دوست بداری و گاهی دلت میخواد دوستت بدارند،

گاهی دلت میخواد بپذیری و گاه گاهی هم می خوای تو رو بپذیرند.

معلولیت یعنی سرکوب این احساس ها.به جرم اینکه معلولی نباید بگی

دوستت دارم و حتما نتیجه بدش رو خواهی دید

بعدا هزار بار پشیمان میشی که چرا گفتی!! معلولیت یعنی تنهائی

یعنی سانسور احساسات،معلولیت یعنی...

بیاییــــــد با معلولـان مهـــــربان تـــــر باشیـــــمـ...

:)

صبح ساعت 5.45 بیدار شدم !بعد من ِخجسته ساعت  6 واسه اینکه دیشب علی جواب اس ام اسم رو نداده بود و خیلی حس تحقیر شدن اینا داشتم تصمیم گرفتم خودم را از دنیای مجازی بحذفم پا شدم رفتم پشت سیستم ک برم اکانت فیسبوکمو دی اکتیو کنم بعد از شانس خوب ِ من مهلت وی پی ان تموم شده بود !هیچی دیگه خیلی تلاش نمودم دیدیم نه فایده نداره ! بعد تصمیم گرفتیم ادامه خوابمان را ببینیم دوباره ساعت 9 مادر محترمه اومد بیدارم کرد :( بعد از میل نمودن صبحانه مادر رفت خرید  ب منم تاکید کرد ک نگیری بخوابیا !ما هم ک حرف گوش کن ! با موبم رفتم فیس بوک بعد متوجه عکس جدیدی از آقای مشاور علی شدیم !اصن حس کنجکاویمان بسیار تحریک شده بود ک عکس را ببینیم ولی این موب جنازه ک نشون نمیداد بعد هم خیلی شیک گوشی محترمه را خاموش نمودیم !دوباره اومدم پا سیستم بعد از اینکه از علی کلا ناامید شدم دیگه ب تنها و آخرین امیدم فاطی پیام دادم ک هنوز ک هنوز منتظرم تا خانوم دکتر به ما افتخار آن شدن بدن !از شانس بد من اصن امروز نیماد  بعد هم از طریق این لینک سایتا غیر موجاز وارد اف بی شدم و عکس آقای مشاور رو مشاهده نمودیم بعد فهمیدیم ک آقای مشاور همین 5 مین پیش کامنت گذاشته بدتر ناراحت شدم بعد هم خیلی شیک گوشی محترمه را خاموش نمودیم تا عصر ک روشن کردم و دیدم بیچاره خودشو خفه کرده بود و 4بار ی اس ام اس رو فرستاده بود ک دیشب چون دیر اس ام استو دیدم فکر کردم خوابی دیگه ج ندادم الان بیا اف بی حرف بزنیم !ساعت 11 فرستاده بود یعنی دقیقا چند دقیقه بعد اینکه مویم رو خاموش کردم یعد منم خیلی شیک  عصر ج دادم ک چه ساعتی ؟اونم گفت الان مهمونیم ساعت 6و30 عصر بود ها !یعنی این آقا اصن خیلی سرخوش میاشن آخر هفته ها همیشه در یک نقطه ی ایران پلاس می باشن و شبا هم تا دیروقت مهمونی !بعد دانشگاه تهران هم میخونن !من موندم این بشر اصن درس میخونه؟اصن اسم استاداشو میدونه؟!!امن باید اینارو بپرسم

هیچی دیگه اکروز هم هیچی نخوندم خیلی شیک .فعلا هم منتظرم بیبینم کدوم یکی از مشاوران محترمه زودتر آن میشود

+این بار خیلی خشن اس ام اس میداد !نمیدونم چرا.

این بود امروز ِمن