امروز تولد ددی بود واسش پیرهن گرفتم کیک هم پخیدم بعدا عکسش میزارم
الویه هم درستیدم با ژله :پی
قراره با بچه ها پس فردا بریم بیرون امیدوارم کنسل نشه
فردا با داداشی میرم یونی خدافظ اینترنت :(
همین....
+آشپزی حالم خووب میکنه !
خب یونی اونجا خیلی مسخرست اصلا دوسش ندارم حتی هیچ جایی هم نداره که برم و البته هیچکسی رو هم ندارم نه که نباشه هست ولی خب علاقه ای به بودن با من ندارن... بعضی وقتا فکر میکنم یعنی من اینقد گوشت تلخم ؟دلم فقط ی دوست میخواد..فقط یکی..خواسته زیادیه؟
از وقتی برگشتم خونه فقط دارم آشپزی میکنم دوس دارم همه چی رو یاد بگیرم:) وزنمم شده 38.5 تا آخر تابستون ایشاالله به 40 برسونیم :)
اون کلاس عکاسی 10 روزه با مدرک 700هزار...اگه مهدی پولش داد شاید برم و البته اگه وقت کنم !! تازه گواهینامه هم هست ..از طرفی تا 6 امتحان دارم بعدم تا 15 اینا واسه امتحان گفتار ..مسافرت هم میخوام خب >_< تازه واسه دفاع خواهرجان هم میخوام برم ._.
خب 3 روز یونی تشریف داریم میرم کلاس اندکی زبان میخونم و غذا درست میکنم و ظرف میشورم همینجوری وقتم پر میشه...
بهتره گفتار رو هم به برنامه ام اضافه کنم که موقع امتحانش خیلی بهم فشار نیاد و نمره خوبی بگیرم
دیروز روز فیزیو بود عصر فهمیدم سریع رفتم ی کیک پختم ی شعر با صدا خودم خوندم شب واسه مستر فرستادم خیلی خشک گفت مرسی . خیلی شیک زد توو ذوقم گفت تو که سرت درد میکنه واسه اینکارا:/ بعد از یه هفته بدون هیچ پی ام و خبر گرفتنی واقعا انتظار این مدل رفتار نداشت..طبق معمول یکم گریه کردم و...
دیگه عمرا سراغش برم...بی لیاقت...زندگیم بدون اون خیلی آروم تره...
باید امروز تمرینا زبان حل کنم ...خرید هم باید برم...سالاد الویه درس کنم..
تولد پدره...
خدا جون مرسی بابت همه چی
فردا باید برم یونی هنوز وسایلمم جمع نکردم اصلا حوزله ندارم خستم...
امروز حنابندون دخترخاله جان بود ...ایشالله خوشبخت شه
دلم گرفته..اصلا حوصله ندارم ....
رفتیم اهواز 2 روز اونجا بودیم خواهری هم اومد با هم برگشتیم . با نیلو رفتم کافه بد نبود...هی...
مبانی نامرد انداختم بهم 9 داد
واسه گفتار گفت 2شنبه باید نامه ببرم واسش تا دوباره امتحان بگیره
27 مرداد خونواده میرن مشهد منم دوس دارم برم ولی کلاس دارم بعدم امتحانامه:(
پدر گفت اخر شهریور میریم کیش^_^
گوشیم میخوام بدم مادر جان گلکسی اس 6 بگیرم
امین با خونواده امروز رفت مسافرت
یکشنبه باید برم یونی اونور...واسه محد میخوام کاپ کیک بیسکوییت درس کنم
خداجونم لطفا هوام داشته باش
دیروز از ستاد زنگ زدن که برم یونی امروز عصر میرم ک فردا اونجا باشم ...ی عالمه کار دارم هنوزب هیچکدوم نرسیدم ...اصلا حوصله ندارم...
وقتی حالم خوش نیس فقط میخوابم..تموووووم دیروز خواب بودم ...
مسعود گفت تنها نرین سینما ب امین بگو میبرتتون...منم خر بهش گفتم میای بریم سینما؟گفت نه مرسی...بدون اینکه ببخشید نمیتونم یا دوس ندارم یا اینکه بخواد توضیحی بده..یعنی واسش مهم نیس تو چی فکر میکنی ناراحت بشی یا نه فرقی نداره...
هی پسره...ازت گذستم...
مسعود دیشب بهم پی ام داد واسه امین چی بگیره..چند تارو گفت گفتم ساعت بگیره
گفت نیلوچی دوس داره؟کیف وکفش؟ گفتم اره عالیه...
دیروزم بهش گفت وقتی اومدم اهواز با هم میریم گینس میبینیم
منم دلم میخواد...
شاید نرم با نیلو سینما...
+ژنتیک پاس شدم مرسی خدا جون