اردی بهشت ِمن

خدایا بگیر از من ، هر آنچه تو را از من میگیرد :)

اردی بهشت ِمن

خدایا بگیر از من ، هر آنچه تو را از من میگیرد :)

33

امروز تا 3 خواب بودم! ناهار خوردم یکمی با خواهری حرفیدیم بعد رفتیم خرید ! بعد هم خونه مادر جون اینا ! بعد اومدیم خونه پنکیک درستیدم واسه صبونه البته من ک صبح بیدار نمیشم احتمالا خواهر جان نوش جان کنه.دلم میخواد واسه امین درس کنم بعد از اینکه گفتم شب نمیمونم باز سرد شد...خب چیکار کنم من که دوسش دارم ولی نمیشه...واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم واسه ب دست اوردن دلش...اون اصن من نمیبینه...مشکلش سمیرا هم نیست کلا از من خوشش نمیاد نمیتونه ک واضح بگه...نمیدونم

کلی خاطره داریم...خوب..بد...دلم میخواد بیشتر باهام وقت بگذرونه..بیشتر بهم توجه کنه..ولی اون فقط دورتر و دورتر میشه...کاش خدا ی کاری میکرد..

باید ژله انار درس کنم +کیک.البته نمیدونم وقت کنم یا نه...

معلوم نیس یونی چیکار کنم کی برم...

نمیدونم ولنتاین چی بگیرم براش..

عکس خودکارایی ک برام خریده بودفرستادم یادش نبود !حتی صوفیا هم یادش نبود..فاطی گفت چون واسه خیلیا کادو میخره:/ 

نمیدونم باید چیکار کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد