ششم اردیبهشت ماه 93 :)
حتی یه لحظه هم نمیتونم فراموشت کنم..عجیب توو تک تک لحظه هامی... عجیب...
یعنی واقعا این عشق ؟
خب حتما همینه ...ک با یه کلمه حرف تو میرم توو آسمونا..
ک ب خاطر تو از همه چیم میگذرم...
اما حیف... ک ب نظر تو من فقط ی دوست مجازی بودم و احساسم فقط ی وابستگی بوده...
دلم لک زده واسه حرف زدن باهات...
هنوزم نمیخوام باور کنم ک الان حتی دوست مجازیت نیستم..
تو..حتی نمیتونم آرزوی داشتنت ...
تو خیلی بی رحمی..
تو .....
ب خاطر تو میخواستم دکتر شم .. میخواستم تهران باشم...
حرفات باور کرده بودم فکر میکردم دوسم داری.....
اما واقعیت اینه ک تو حتی ج تبریکم ندادی ..ج ایمیلمم ندادی.. یعنی برو گم شو..اما من احمق باور نمیکنم.
خدایا ؟ از دست ِتو کاری بر میاد ؟ توو این مورد من باید چیکار کنم ؟ بهم بگو ؟
من ک تمام تلاشم کردم بهش نشون بدم دوسش دارم اما فقط بیشتر و بیشتر گند زدم .
فراموش هم ک نمیشه..حودت میدونی..حتی ی لحظه هم یادم نرفته...
باید چیکار کنم ؟
تو ک ب حرفا من گوش نمیدی..هیچ وقت گوش نمیدی..ب این دلیل ک ب صلاحم نیس....
چرا دلا....چرا اون...چرا.....
جز آه کشیدن کار دیگه ای میشه کرد ؟
نه..نه...عشق نیس...