دیروز درس نخوندم .
مهدی خل شده بود باز .میخواست خودش بکشه .فری اومد .بهش گفت دوسش نداره .این میگفت ب شوهرت زنگ میزنم تا طلاقت بده و ...
آخرش ک رفت گفت خدا بزرگه... ی آرامشی داشت حرفش :)
امروز خوندم .ولی عقبم :| باید امشب شیمی رو بخونم یعنی تستاشو بزنم :|
دیگه حوصله این فیلمم رو هم ندارم باز داره عشقولی میشه :| بدم میاد :|
نمیدونم چی میشه...قبول میشم..نمیشم..تلاشم کافیه ؟هست ؟ نیس ؟
از خودم راضی نیستم و این اصلا خوب نیس . خوب خودشون زود تموم میشن من چیکار کنم :|
دوس دارم برم ی خرید ِتووپ...ولی ن پول دارم ، ن وقت ، ن مکانش..
در مورد منم حرف زه بودن ک بی حجاب .. خدایا من هیچوقت نمیبخشمشون !چون اینا همون بنده هاتن ک خیلی ادعاشون میشه ..
اشک پریشب بود گفت دوسم داره و از این چرندیات ! پسره پر رو ! مطمئنم فقط ب خاطر پول و تنهاییش میخواست من برگردم ! فکر کرده من خرم ! اخلاقت خوب ؟ چی ؟ ک بخوام باهات باشم !
ب همه دخترایی ک ی زابطه عالی و عاشقانه دارن حسودیم میشه..انیس و مجی ..علی و دل...
بیخی...مت هیچ وقت از این شانسا ندارم..اون مستر گفت بختت بستن آدما میان جلو اما بعد عقب میکشن...
من خیلی بدشانسم ک باید با این آدمای چرت دوس شم...این همه محبت خرجشون میکنم اما دریغ از ی ذره محبت واقعی..از همشون بدم میاد ...