اردی بهشت ِمن

خدایا بگیر از من ، هر آنچه تو را از من میگیرد :)

اردی بهشت ِمن

خدایا بگیر از من ، هر آنچه تو را از من میگیرد :)

نمیدونم باز چ مرگم شده...

اصن چرا اینجام دیروز هیچی درس نخوندم شبم رفتم خرید فقطم کتاب گرفتم

ساعت 12 خوابیدم 4 بیدار شدم 

خل شدم کلا کثلا قرار بود کلی بترکونم احمق 

ع جی اف گرفت..خب فک نمیکردم..بدترش این بود گفت جفتتون خوبین!

ی مش ادم خز و خیل دور خودم جمع کردم...

کاش فقط ی نفر بود ک شعور اجتماعی داشت ادم بود واقعا چرا هیچوقت همچین آدمی نمیاد تو زندگیم ؟مگه مشکلم چیه؟

هوم؟

خوابم میاد نمیبره

ریاضی کلاس دارم

کاش تلگرام پاک کنم راحت شم


فردا ازمون دارم  

خب در واقع این هفته گند زدم و اینا مهم نیست 

خوابم نمیبره همینجور داشتم تو گوگل در مورد کنکور سرچ میکردم 

خیلی استرسم زیاد شده ، فک میکنم هیچی حالیم نیست و تایم کمی مونده و با توجه ب دانشگاه و ... فک میکردم ک نمیرسه 

بعد ب این فکر کردم ک چرا نشه ؟ اگه ی کم تنبلی بزار کنار و با تمرکز درس بخونم و طبق برنامه سیما ایشالله ک قبول میشم حداقل تلاشت کردی از خودت راضی هستی نمیگی ای کاش فلان کار نمیکردم ای کاش فلان روز بیرون نمیرفتم ای کاش اون روز بیشتر میخوندم 

تو که تا اینجا اومدی بقیه شو با قدرت بخون ب نتیجه اینکه قراره چی بشه فک نکن فقط تلاش کن و ه روز بیشتر از روز قبلت بخون  و ثبات روحی داشته باش

اینقدم از محیط اطرافت تاثیر نگیر 

ما عید میترکونیم ایشالله^____^

حوصله ندارم شیمی بخونم..نمیدونم چطوریباید حلشون کرد....

از دکتر ب متنفرم....خیلی...خیلی..

از نگین فاصله گرفتم..از بچه ها...از همه..

خودش شروع کرد..هیچوقت نباید رو کمک کسی حساب کرد..

هیچکس...کاش زندگیم اوکی میشد..معمولی میگذشت مث بقیه...

دلم میخواد لنز بخرم

فریم عینک عوض کنم

ساعت بخرم

کیف دوربین

پیانو

میز

ریسه لامپی

چاپ عکس

ادکلن

خب 3 روزههیچی نخوندم الکی افسرده ..کلاس ریاضی فیزیک خیلی وقته نرفتم....

فردا آزمون دارم ولی هیچی نخوندم....

بعد میگم چرا ترازم رو 4 مونده پیشرفت نمیکنم...

خسته شدم از خودم...از کارایی ک میکنم..از اینکه فوری کم میارم..ب جای اینکه بیشتر تلاش کنم بیشتر صبر کنم....

نگین از 3شنبه ک رفت بام سردشده ..حرف نزده بام...نمیدونم چششه..منم پی ام ندادم..


خیلی وقته ننوشتم...چ اتفاقایی افتاد این مدت

تموم این دوسال خورده ای امین ب من دروغ گفته بود سمیرا زنده بود و ازدواج کرده بود و امین با دوست اون دوس شده بود و 5سال ک دوستن

نمیدونم این نسیم همون دختر یا اینم کیس جدید...به هرحال دیگه برام مهم نیس...مشخص بود ی چیزی این وسط مشکل داره چون ب هستی ی چیز دیگه گفته بود ب من ی چیز دیگه ...دلیل اینکارشم برام مهم نیس چون همه مردم اینجا مشکل روان دارن و من باید فقط درس بخوووونم زیاد فقط ب فکرساعت مطالعه م باشم فقط ب فکر پیشرفت باشم تا قبول شم کنکور و از این شهر مسخرشون برم.....میخوام ب خودمو همه اونایی ک میگن قبول نمیشی ثابت کنم دیدی تونستم !هرشب پستی ک قراره بعد اعلام نتیجه بزارم توو ذهنم مرور میکنم....ی حس خیلی شیرین...خیلی...

نمیدونم با کادوهاش چیکار کنم

تقریبا 3 هفنه درس نخوندم ب خاطر این قضیه...خوب  خودم سرزنش نمیکنم چون واقعا دست خودم نبود مهم اینه خداروشکر ب خودم اومدم

این وسطلا ی قضیه دیگه اتفاق افتاد و آشنا شدن با ن بود خودش اول کلی توجه میکرد اومد پی وی حرف زد و فلان اینا بعد هم یهو عن شد گفت ب خاطر کنکور و اینکه تکلیف مشخص نیس خب از اول هم شرایطش همین بود پس مشکلش چی بوددد !!!میگم ک همه مردم این شهر مشکل دارن!

جمعه آزمون دارم اوم نسبت ب آزمونا قبلی بهتر ولی راضی نیستم کامل

بعد میرم خونه ایشالله

نگران انتخاب واحدم خیلی.....