علی 4شنبه اس داده بود ک سرم شلوغ بوده اینا فردا هم قراره برم سفر شنبه حرف بزنیم؟منم ک خواب بودم اون ساعت فرداش اس دادم ک باشه.آقا اصن من موندم این کی درس میخونه؟!همیشه.آخر هفته ها ک مسافرته طول ِ روز ی جا مهمونی شب هم فیس بوک!
هوومم ولی بداخلاق شده .من همش فکر میکردم خیلی مهربونه ولی حالا...
من ِ بدبخت اصن انگار ی حسایی بهش دارم !مثلا اسشو ک میبینم اصن خواب از سرم میپره.میخوام باهاش حرف بزنم اصن حرف زدن یادم میره...
دیروز 2 درس دینی خوندم !ماشالله !
دیگه دیروز ظهر رفتیم کوه با دایی اینا خوش گذشت .
دیگه دیشب خواب دیدم مینا هم سهمیه داره یعنی خواستم سکته کنم.
الان هم مامان بابا رفتن کوه.
دلمان برای این خپلک تنگ است ولی خو اون اصن توجهی نمیکنه ب من .یعنی نبایدم توجهی کنه با وجود این همه آدم پولدار و خوشگل.
خدایا همه چی رو ب خودت واگذار میکنم